تمام شعرهایم در وصف نیامدنت است اما اگر روزی ناگهان ناباورانه سر برسی از شاعر بودن استعفا میدهم و نقاش میشوم و تا ابد نقش پرواز میکشم …
.
.
ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﮐﯿﻬﺎﻥ بزرگیست ﻭﻗﺘﯽ که ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﮔﻢ میشوم !!!
.
.
دلم یک خیابان میخواهد که بشود در آن با تو قدم زد
جایی که مردمش زبان ما را بلد نیستند و من به زبان خودمانی هی بگویم دوستت دارم و عابران درگیر این کنجکاوی باشند که من چه میگویم که تو اینطور میخندی !!!
.
.
تو زیباترین تابلوی دیوار زندگی منی …
کاش داوینچی تو را می دید !
.
.
برای دیدارت زمان تعیین نمیکنم ، شاید ساعت حسادت کند و خواب بماند !
.
.
تو که باشی معجزه ای در من رخ میدهد به نام آرامش …
باش ، حتی همین قدر دور !
.
.
آغوشِ تو که باشد ، خواب دیگر بهانه ای برای خستگی نیست و تپشِ های قلبت میشود لالاییِ کودکانه ام …
کنارم بمان ؛ میخواهم صبح چشمانم در نگاه تو بیدار شوند !
.
.
شمردن بلد نیستم اما تا دلت بخواهد دوست داشتن بلدم
یک وقتهایی هم می شود که یکی را دوبار دوست داشته باشم !
.
.
بوسیدمت و شکوهمندترین تاریخ دوران من در جغرافیای وجودت شکل گرفت !
کاش تاریخ دوباره تکرار شود …
.
.
به ریل های قطار نگاه کن ، همیشه دستهایشان در دست همدیگر قفل است ، گرچه گاهی زیر خرمنی از سنگ باشند …
عاشقانه بودن ها را باید ستود !
.
.
در مسلک من معنی پرواز چنین است :
با بال شکسته به هوای تو پریدن …
.
.
دلم فیلم بلند می خواهد ؛ یک واقعیت عاشقانه پر از سکانس های با تو بودن و یک دکمه ی تکرار !
:: بازدید از این مطلب : 797
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0